پشت آستر و رویه، وارونه، واژگونه، پشت و رو پشت و رو کردن: برگرداندن و وارونه کردن جامه یا رویۀ لباس که پشت آن به رو بیاید، کنایه از خلاف واقع نشان دادن
پشت آستر و رویه، وارونه، واژگونه، پُشت و رو پشت و رو کردن: برگرداندن و وارونه کردن جامه یا رویۀ لباس که پشت آن به رو بیاید، کنایه از خلاف واقع نشان دادن
پشت پای. ظاهر قدم (مقابل کف پا). قدم. (مهذب الاسماء). حماره: گهی بر طارم اعلی نشینیم گهی بر پشت پای خود نبینیم. سعدی (گلستان). ، مخنث. حیز. (برهان قاطع). بغا. تاز. کنده: یک شبی گفت کای فلان برخیز خارش پشت پای بنشانم گفتمش حلقۀ در خاصت کند کرده ست تیزسوهانم. روحی ولوالجی. - دیده بر پشت پا داشتن، سر از شرم و خجلت فروافکندن: به پیران پشت از عبادت دوتا ز شرم گنه دیده بر پشت پا چراغ یقینم فرا راه دار... سعدی (بوستان). - آش پشت پا، آشی که بشگون و تفأل پس از مسافری پزند و کسان و همسایگان و فقرا را فرستند و یا بخانه خوانند خویشان و اقربا را. آشی که بروز سیم پس از رفتن مسافری به سفر برای سلامتی او پزند. - پشت پاپزان، آئین و رسم پختن آش پشت پا
پشت پای. ظاهر قدم (مقابل کف پا). قدم. (مهذب الاسماء). حِمارَه: گهی بر طارم اعلی نشینیم گهی بر پشت پای خود نبینیم. سعدی (گلستان). ، مخنث. حیز. (برهان قاطع). بغا. تاز. کنده: یک شبی گفت کای فلان برخیز خارش پشت پای بنشانم گفتمش حلقۀ در خاصت کند کرده ست تیزسوهانم. روحی ولوالجی. - دیده بر پشت پا داشتن، سر از شرم و خجلت فروافکندن: به پیران پشت از عبادت دوتا ز شرم گنه دیده بر پشت پا چراغ یقینم فرا راه دار... سعدی (بوستان). - آش ِ پشت ِ پا، آشی که بشگون و تفأل پس از مسافری پزند و کسان و همسایگان و فقرا را فرستند و یا بخانه خوانند خویشان و اقربا را. آشی که بروز سیم پس از رفتن مسافری به سفر برای سلامتی او پزند. - پشت پاپزان، آئین و رسم پختن آش پشت پا
قصبۀ مرکزی شهرستان طوالش که در 74 هزارگزی بندرانزلی و سر راه آستارا به بندرانزلی قرار دارد. قصبه ای جدیدالاحداث است که در حدود 300 باب دکان و ادارات مختلف دارد. سکنۀ آن در حدود دوهزار تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
قصبۀ مرکزی شهرستان طوالش که در 74 هزارگزی بندرانزلی و سر راه آستارا به بندرانزلی قرار دارد. قصبه ای جدیدالاحداث است که در حدود 300 باب دکان و ادارات مختلف دارد. سکنۀ آن در حدود دوهزار تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
قفا، نهانی. در خفا. در غیبت. در غیاب (مقابل پیش رو). - پشت سر کسی بد گفتن، پیش رو خاله پشت سر چاله. - پشت سر کسی دیدن، زوال کسی رادیدن. (غیاث اللغات). فلکها را توانی پشت سر دید بنور عشق اگر دل زنده باشی. صائب (از فرهنگ ضیاء). - در پشت سر کسی، در قفای او. در غیاب او
قفا، نهانی. در خفا. در غیبت. در غیاب (مقابل پیش رو). - پشت سر کسی بد گفتن، پیش رو خاله پشت سر چاله. - پشت سر کسی دیدن، زوال کسی رادیدن. (غیاث اللغات). فلکها را توانی پشت سر دید بنور عشق اگر دل زنده باشی. صائب (از فرهنگ ضیاء). - در پشت سر کسی، در قفای او. در غیاب او
قفا پشت گردن پس سر، در عقب مقابل پیش رو روبرو، نهانی در خفا در غیاب مقابل روبرو آشکار. یا پشت سر کسی دیدن، زوال کسی را دیدن، یا در پشت سر کسی. در غیاب او
قفا پشت گردن پس سر، در عقب مقابل پیش رو روبرو، نهانی در خفا در غیاب مقابل روبرو آشکار. یا پشت سر کسی دیدن، زوال کسی را دیدن، یا در پشت سر کسی. در غیاب او
آنچه که در استتار و اختفا میگذرد آنچه که مکتوم و پوشیده است: اخبار پشت پرده مجلس. یا اسرار یا وقایع پشت پرده. اسرار یا وقایعی که پوشیده اتفاق افتد. سا پشت پرده آهنین. اصطلاحا بممالک کمونیست مانند روسیه شوروی و ممالک کمونیست اروپای شرقی و چین اطلاق شود
آنچه که در استتار و اختفا میگذرد آنچه که مکتوم و پوشیده است: اخبار پشت پرده مجلس. یا اسرار یا وقایع پشت پرده. اسرار یا وقایعی که پوشیده اتفاق افتد. سا پشت پرده آهنین. اصطلاحا بممالک کمونیست مانند روسیه شوروی و ممالک کمونیست اروپای شرقی و چین اطلاق شود